حرف دل
خیلی سخته آدم کسی رو دوست داشته باشه اما نتونه بهش بگه چون میترسه با گفتن حرف دلش به دستش نیاره که هیچ از دستشم بده بدتر از اون زمانیه که تو این سن همه امیدتو از دست بدی و برای گفت حرفات به شعرات پناه ببری
خیلی سخته آدم کسی رو دوست داشته باشه اما نتونه بهش بگه چون میترسه با گفتن حرف دلش به دستش نیاره که هیچ از دستشم بده بدتر از اون زمانیه که تو این سن همه امیدتو از دست بدی و برای گفت حرفات به شعرات پناه ببری
نمیدونم باز دوباره انگاری خواب بد دیدم
چون تو خوابم ندیدمت واسه همینه ترسیدم
مداد به دست نشسته و عکس چشاتو کشیدم
دو ابرو کمون واسه بالای چشمات چیدم
تو نقاشی چشماتو من رنگ طلایی کشیدم
چون تا حالا تو بیداری رنگ چشاتو ندیدم
خاطرمه تو رویاهام رنگ چشات طلایی بود
نمیدونم دو ابروات قهوه ایی یا حنایی بود
رنگ دو ابرواتو من تو نقاشی مشکی زدم
آخه همش فک میکنم فقط همینو بلدم
آخر نقاشی که شد دلم یهو لرزیدش
یعنی ماشالله میگه اونیکه اینو دیدش؟
واسه نقاشیم نه واسه چشای روشنت
به این دوتا چشم طلا نه اینکه من کشیدمت
تو شک و تردید خواستم نقاشی رو پاره کنم
ترسیدم مثل اون روزا دلم رو بیچاره کنم
کشیدن چشمای تو داغ دلم رو تازه کرد
اینکار چشمای تو رو چشمای هیچکسی نکرد
داغ نگاه اولت روی دلم موند همیشه
تو میدونی هیچ عشقی اون عشق اول نمیشه
واسه منو امثال من عشق تو همتا نداره
ساده بگم که قلبتو هیچکی تو دنیا نداره
شاید که فک کنی منم زیادی عاشقت شدم
اگه به هیچکسی نگی تو عاشقی نابلدم
لیلا نوروزی
♥ بعضے وقــــتها !یـکے طورے مے سوزونتت که، بعضے وقــتها !
هزار نـفر نمے تونن خامـوشت کنن . . .
یکے طورے خاموشت مے کـنه که
هزار نفر نمے تونن روشنت کنن . . .
♥ دست به صورتم نزن! میترسم بیاُفتد نقابِ خندانی که بر چهره دارم! و بعد سیل ِ اشکهایم تو را با خود ببرد! و باز من بمانمُ و تنهایی…
♥ ازآدمها بگذر! دلت را گندهتر کن… ناراحت این نباش که چرا جادهی رفاقت با تو همیشه یکطرفه است… مهم نیست اگر همیشه یکطرفهای… شاد باش که چیزی کم نگذاشتهای و بدهکار خودت، رفاقتت و خدایت نیستی…
میخوام اگه راضی بشی از اولش شروع کنم
نه نگو,قلب پاکمو به آخرش راضی کنم
میخوام یه بارم که شده بشم فقط مال خودم
واسه یه بارم که شده از همه چی دل بکنم
بسوزمو بسازمو از همه چی دم نزنم
نگم که دنیای تو برد عشق منو نگاه من
بگو یه بار اینو به من اینکه نبود سزای من
یه روز تو لحظه های اون گم شدمو نفهمیدم
نفهمیدم تو زندگی چه جیز وچیزایی دیدم
تا که یه روز پیدا شدم اما بازم نفهمیدم
نفهمیدم چی بودمو تو این روزا چه ها شدم
قصه گم شدن یه ور پیدا شدن یه ور دیگه
گم شدنم یه دردیه پیدا شدن یه جور دیگه
آدمای تو قصه ها شاید دروغکی باشن
هر کسی اینو میدونه توی دلا زود جا میشن
بس که میون آدما تو لحظه هام بدی دیدم
اونا رو تو دلم که نه تو لحظه هام جا نمیدم
گفتم از اون گم شدنم جات خالی چه گم شدنی
اگه بگم نمیتونی یه جمله حرفی بزنی
تا حالا یک بارم شده ببینی و دم نزنی
خلاصه که تو این روزا میخوام فقط عوض بشم
حالا که باز پیدا شدم زندگی رو بلد بشم
ببخش اگه تو لحظه هام گم شدی و نفهمیدی
حق داری چون تو زندگیت اینجوری آدم ندیدی
ختم کلام میخوام بگم به اون خدای آسمون
منم بشم اول راه تو هم بشی پناه اون